جوزف بویز و آموزش هنری| بخش دوم
نویسنده : پروفسور دکتر کارل پیتر بوشکله
ترجمه : حبیب رضایی
2020
Joseph Beuys’s and Artistic Education ! | Prof. Dr. Carl Peter Buschkuehle | section 2
دوم. بازی متضاد تفکر هنری
ایده ی شیلر برای بازی ، بدور از لذت بیهوده است . بجایش، بازی از طریق استفاده ی آگاهانه از دو محرک ذهنیِ متناقض حاصل می شود. محرک ِ مادی و محرکِ فرمی . در حالیکه محرک ِ مادی، بر تجربیات روانی فرد متمرکز است، محرکِ فرمی، تلاش می کند تا ساختارها و قوانین را بر افراد و چیزها بنشاند. فردی که کاملا تحت تاثیر یکی از این محرک ها قرار میگیرد در خطر سقوط به افراط گرایی می باشد. فردی که تحت تسلط ِ محرک ِ مادی باشد ممکن است یک فرد شرور باشد! در حالیکه فردی که تحت تسلط محرک فرمی است، ممکن است یک بربر باشد.
از یکسو انسانِ وحشی، تحت کنترلِ عقل نیست در حالیکه در سوی دیگر، ایدئولوژی، جایی برای ترحم باقی نمیگذارد.
محرک بازی، ترکیبی است از دو محرکِ مادی و فرم، که در آن، هر دو برای تولید یک فکر و عمل، با کیفیت بالاتر، با یکدیگر تعامل می کنند!
شیلر میگوید: اصول عقل ( یا اصول حاکم بر عقل )، توسط احساسات حساس مورد سوال قرار میگیرد و شادی حسی توسط تدبیر عقلانی رام می شود. این تعامل احساس و عقل، در نهایت زیبایی می آفریند. این زیبایی، همان چیزی است که در هنر، شکل می دهیم و به دفعات تجربه می کنیم. افرادِ آموزش دیده، زیبایی را از طریق ترکیب دو پدیده ی سلیقه ی فردی با خرد بدست می آورند.
امیدِ شیلر این است که هنر، خشونت و بربریت را به تدبیر عقلانی و اخلاقی هدایت کند. همانگونه که ادراک و خلق هنری، بازی بین همدلی و تامل را آغاز می کند.
دیگر نظریه پردازان هنر نیز به همین ترتیب بر فرآیند پویایی درونی که هنر به حرکت شکل میدهد تاکید می کنند.
برای نیچه، دو خدای باستانی، این نیروهای تعامل کننده ی تفکر هنری را بازنمایی می کند. اول : دیونیزوس ، خدای شادی، فلسفه و زمین و دوم: آپولو ، خدای نور، عقل و روشنایی.
برای جان دیویی ….
در اینجا یک تفکرِمتاثر از احساسات، ضروری است. احساساتی که مواد تشکیل دهنده اش، ایده ها یا معانی ارزشمند باشند.
برای آدورنو، بوجود آوردن یک اثر هنری، به ساخت یک ارتباط حیاتی بین تقلید و عقلانیت نیاز دارد. بین حساسیت و بیان فرمال و ماده ، همانطور که تصمیمات عقلانی و توجه عقلانی در تکنیک ، کمپوزیسیون و دیگر روابط بین فرم و محتوا عمل می کنند.
جوزف بویز به نوبه ی خود ادعا کرد که در حال جستجو برای عنصر سوم است. ترکیبی از شهود و عقلانیت که توسط هنر، تحریک و بکار گرفته می شود.
از کانت تا بویز ، بسیاری از تئوریسین ها و هنرمندان به قدرت هنر برای آموزش و گسترش تفکر باور دارند . ….
ماده گرایی محض اقتصادی، تکنولوژیک یا دیدگاه های علمی، از طریق تجربه زیبایی، درد و امر والا ، تغییر شکل داده است.
این نظریه ها ، توسط ایده ی قدیمیِ توسعه ی همه ی توانایی های انسان، مورد حمایت قرار گرفته است به این منظور که به فرد ، قدرت زندگی کردن (به شکلی خود تعین بخش)، در یک واقعیت پیچیده، متناقض و نامشخص را بدهد.
لیوتار در تحلیل اش از فرهنگ پست مدرن، به روایت های بزرگ اشاره میکند که نقش مهمی در زندگی فرهنگی اجتماعی ما بازی میکند.
از آنجاییکه یک روایت بزرگ ، خواه مذهبی و خواه ایدئولوژی سیاسی، نیازمند وفاداری کامل است و ادعای انحصارطلبانه درباره ی حقیقت مطرح میکند، منجر به ایجاد رعب و وحشت، پلیس مخفی ، گولاگ و اردوگاه کار اجباری برای منتقدانش می شود.
برای لیوتار یک جنبه ی مشخص از دوران پست مدرن، این است که روایت های بزرگ ، ارزش جهانی شان را از دست داده اند و دیگر نمیتوان انتظار داشت که همه ی مردم ، پیرو آنها باشند.
در اوایل قرن بیستم ، مردم ، هنوز به یک ایدئولوژی اتوپیایی باورداشتند که میخواهد جامعه ی آینده را برای همه بسازد. در قرن نوزدهم اما، اروپای غربی و مسیحیت در معرض بحرانی از تردید قرار گرفت که هیچگاه از آن بیرون نیامد.
نیچه ، عصر و روزگار خود را عصر نهیلیسم نامید که اعتقاد به خدا و ارزشهای سنتی را زیر سوال می برد. نیچه در آخر قرن نوزده، پیش بینی کرد که نهیلیسم جنگ هایی پدید بیاورد که هرگز بشر قبلا آنها را تجربه نکرده است. در حقیقت ، قرن بیستم، دو جنگ جهانی را تجربه کرد که اولی قدرت اشراف و روحانیت را تضعیف و از بین برد و دومی هم به نام یک ایدئولوژی (ناسیونال سوسیالیسم) و علیه یک ایدئولوژی دیگر، جنگی وسیع شکل داد.
سپس جنگ سرد، بصورت رقابتی وسیع بین سوسیالیسم و کاپیتالیسم آغاز شد.
سرانجام وقتی اتحاد جماهیر شوروی فروریخت و وقتی دیوار برلین نیز، مردم اروپای شرقی دوباره آزادی شان را بدست آوردند.
فرانسیس فوکویاما ، مشاور رئیس جمهور آمریکا ، باور داشت که به ” پایان تاریخ ” رسیده است. سرمایه داری (کاپیتالیسم ) و لیبرالیسم (آزادی خواهی) به عنوان نیروهای مترقی، سرانجام بر مدینه ی فاضله ی شکست خورده و وحشیانه ی کمونیسم پیروز شدند. با این حال پیش بینی فوکویاما در کوتاه مدت خود را نشان داد.
مذهب بازگشت و نیرویش را در مخالفت با نئولیبرالیسم و سرمایه داری چندملیتی، به ویژه در کشورهایی که سودی از جهانی سازی بدست نیاورده بودند و سنت ها هنوز کنش گسترده داشت ، تحکیم بخشید.
بدنبال آن، ساموئل هانتینگتون، در این جهان ِ جهانی شده، پای برخورد تمدن ها را پیش کشید.
پایان بخش دوم