<      Back                    <<     Habib Rezaei

جوزف بویز و آموزش هنری

نویسنده :  پروفسور دکتر کارل پیتر بوشکله | ترجمه : حبیب رضایی
2020

چهارم. هویت و خودِ منسجم

سوژه ای که با پیچیدگی های زندگی مدرن مواجه شده است ، ممکن است به سختی قادر باشد که یک محتوای منسجم را شکل داده و موقعیتی انتقادی و با اعتماد بنفس را پدید آورده و حفظ کند.
ویلهم اشمیت ( فیلسوف آلمانی ) ، دو راه مشخص را نشان می دهد که در آن، فرد ممکن است برای برپاکردن خودباوری در جامعه ی پست مدرن ، دچار مشکل شود . اولی را او ” خودِ چندگانه” می نامد . این مفهوم ، به تشخیص فردریک جیمسون ، شباهت دارد . جیمسون می گفت: با احساسات ِ شتابان افزایش یافته، بدست آوردن تجربیات منسجم، ضعیف می شود. کیفیت جدیدی از احساسات که جیمسون آن را “سیری” می نامد نیز با این احساساتِ شتابان افزایش یافته، ترکیب می شود. اینها، در نهایت احساساتِ شناورِ آزاد را شکل می دهند که خیلی سریع به واسطه محرک های محیطی، تغییر می کنند. این خودِ چندگانه ، …
از این رو، به واسطه ی جاذبه های مختلف، تغییر روند ها و ارزشهای تثبیت شده ، خودآگاه به ذرات نامنسجم متفاوت تقسیم می شود. این ، با تشخیص جیمسون درباره یخودِ غیرمتمرکز قابل مقایسه است.
آنچه در طرف مقابل این موج سواری نامتعین بر امواج واقعی، وجود دارد، سوژه ی هویت طلب است و این چیزی نیست جز یک سوژه ی مواجه شده با پیچیدگی زندگی مدرن. اشمیت باور نداشت که مردم بایستی هویت خود را به عنوان یک ارزش به هر قیمتی حفظ کنند. دو قطب این وضعیت ِ در معرض خطر ( یعنی خودِ یکسان و خودِ متکثر یا چندگانه) میتواند به عنوان واکنشی به پیچیدگی زندگی معاصر دانسته شود.
خودِ یکسان به دنبال به حداقل رساندن ، نادیده گرفتن و حتی حمله به جنبه های پیچیده ی واقعیت است. بنیادگرایی مذهبی ، ملی گرایی سیاسی و پوپولیسم ، بیانگرِ تلاش برای دستیابی به ثباتدر زمانه ی تغییرات سریع و غیرقطعی است.
این گرایش ها ، تاثیر آشکاری در درگیری های بین المللی و اجتماعی معاصر دارند. دیدگاه برخورد تمدن های هانتینگتون بیان کننده بحرانی است میان سکولاریزاسیون و سرمایه داری بین الملل از یک سو و سنت ها که بر ایمان و اخلاق و آداب و رسوم پافشاری می کنند.
در این میانه ، رسانه های دیجیتال، مسیرهای مختلفی را برای علاقمندان به حفظ هویت شان در خلال این جهان پیچیده و متکثر ، پیشنهاد می می دهند. “هدف گذاری خُرد ” به کمپانی های بزرگ دیتا ، اجازه می دهد تا مشتریانشان را بر اساس علایق و اولویت هایشان، در معرض اطلاعات و تبلیغات انتخاب شده قرار دهند . الگوریتم ها ، پروفایل های جالب برای کاربران را بر اساس گشت و گذار در داده ها جمع آوری می کنند.  هر زمان یک کاربر به صورت آنلایت ، به دنبال اطلاعات می گردد ، او در معرض اطلاعات جدیدی قرار می گیرد که مطابق دیدگاه هایش است . این ، به آرامی یک حباب دیتا محور را شکل می دهد.
اگر هیچ چیز جدیدی جستجو نشود ، هیچ نظر جنجالی ای پذیرفته نشود و هیچ جنبه ی مختلفی مورد تامل قرار نگیرد ، الگوریتم ها ، صرفا دیدگاه های فردی را تایید کرده ، او را به به گروه هایی از افراد همفکر متصل می کند. بنابراین یک وضعیت متناقض و تا حدی پوچ ، ظاهر می شود که در آن رسانه های بزرگ الکترونیکی ، که به طور بالقوه می توانند موضوعات را از دیدگاه های مختلف باز کنند ، به ابزاری تبدیل می شوند برای تنگ کردن و باریک کردن جهان ِ سوژه و به تبع آن تنگ و باریک کردن هویت آن .
پایبندی به مجموعه ای از باورها و عقاید ، تنها پذیرفتن اطلاعات مناسب ، تنها باور داشتن به اطلاعات مثبت و همراهی و مطابقت با دوستان و همفکران ، ایدئولوژی را تغذیه می کند و پرخاشگری به سمت دیگران را افزایش می دهد.
این خشونت ، توسط وبسایت ها و رسانه های اجتماعی ، تبلیغ می شود که تمایل دارند توجه کاربران را جلب کنند با فراهم کردن محتوای دیدنی و رادیکال در حوزه های مورد علاقه ی آنها. بنابراین سوشال مدیا ها و جریان آزاد اطلاعات، به شدت به تقسیمات اجتماعی کمک می کند.
جستجوی هویت در این فضا، نه تنها پدیده های قدیمی مثل بنیادگرایی و ملی گرایی را دوباره زنده می کند ، بلکه سبب جداسازی مردم به درون حباب های تفکیک شده می گردد.
هنر معاصر اما ، به شکلی نقادانه، تعارضات و درگیری های مفهوم هویت را بررسی می کند.  با این حال ، هنر پست مدرن ، علاقه ی چندانی به بررسی هویت پرخاشگر و تقلیل پذیر را ندارد . در عوض بناکردن یک خودپنداره در یک دنبال به لحاظ فرهنگی تحت فشار را همواره بررسی می کند
این مستلزم ، خلق ِ یک هنر وجودی ( اگزیستانشیال) است.
در 1998 ، ویلهلم اشمیت ، کتابی با عنوان ِِ” هنر زندگی” منتشر کرد که در یک سال به هشت زبان ترجمه شد و از آن زمان در ویرایش های متعددی ظاهر شده است.  موفقیت این کتاب نشان می دهد که موضوع ، جوامع معاصر را آزار داده است. اشمیت اشاره می کند که فلسفه ی هنرِ زندگی ، یک سنت قدیمی دارد. چگونگی هدایت شدن به یک زندگی با فرمت متعین، به طور خاص در زمان های بحرانی به وجود می آید. به باورِ اشمیت، سقراط از اولین طرفداران این فلسفه است.
همانطور که افلاطون نوشت ، سقراط، مردم آتن را که تحت ظلم یک رژیم فاسد بودند ، با اندیشه هایشان درگیر کرد.
برای اشمیت ، موضوعِ “هنر زندگی” خودِ یکسان نیست ، بلکه خودِ منسجم است.
خودِ منسجم پویاست و دارای یک هسته ی مستحکم و مرزهای منعطف که قادر است تجربیات جدید را تجمیع کند. این هسته ، به واسطه ی ویژگی های ذاتی فرد ، برداشت های اولیه ، آداب و رسوم و آموزش ، تعین می یابد. مرزهای خود منسجم ، همواره به انگیزه های جدید، آشنایی با افراد و چیزها، ارزشها و رویدادهای جدید ، باز است. خودِ منسجم ، کورکورانه در معرض تجربیات جدید قرار نمی گیرد، بلکه بیشتر بر روی آنها تامل می کند و تصمیم می گیرد که آیا و تا چه حد آنها بر روی زندگی  و شخصیت اش تاثیر می گذارند.
با همسو سازی انگیزه های جدید ، با پارامترهای سازنده ی ذهنیت اش ، فرد ، به واسطه تمرین و تمرکز بر روی یک نگرش انتقادی و اعتماد بنفس ، تلاش میکند انسجام بین بخش های مختلف و حتی متضاد آگاهی را تقویت کند.
بر خلاف خودِ یکسان ، خودِ منسجم از زیر بار آزادی فرار نمی کند. …
حفظ ِ خود ِ منسجم ، مستلزم یادگیری مادام العر ، خودآموزی دائمی و خودسازی ِ دائمی است. ویلهلم اشمیت بر سه نوع حس تاکید میکند که پرورش ِ هنر زندگی آن را می طلبد. حساسیت حسی ، حساسیت ساختاری ، حساسیت مجازی
اولی ، به دریافت توجه و همدلی اشاره دارد.  دومی به زمینه های پیرامون اشیاء و رویدادها اشاره دارد و سومی، توانایی تخیل چیزها ، پیش بینی عواقب ، ابداع جایگزین ها و ایده پردازی ها را نشان می دهد.
به عبارت دیگر ، اشمیت باور دارد که ادراک ، تامل و تخیل ، توانایی های اساسی لازم برای یک سوژه ی خلاق است تا بتواند زندگی خود را به شکلی آزاد شکل دهد.

پایان بخش چهارم